من هنوز رویایی دارم…
این جمله سرآغاز یکی از مشهورترین و تاثیرگذارترین سخنرانیهای تاریخ جهان بود. در ۲۸ اوت ۱۹۶۳ بیش از دویست هزار نفر در محوطهی بنای یادبود لینکلن شهر واشنگتن دیسی جمع شدند تا شاهد سخنرانی مارتین لوترکینگ رهبر جنبش حقوق مدنی سیاهپوستان آمریکا باشند. او بهرغم نژادپرستی نهادینه و تبعیضهایی که علیه سیاهپوستان آمریکا وجود داشت از رویای جامعهای برابر و بدون تبعیض نژادی سخن گفت. لوترکینگ در سال ۱۹۶۸ به دست یک نژادپرست افراطی سفیدپوست ترور شد، اما این رویا پس از مرگ وی منجر به تصویب قانون حقوق مدنی شد که تبعیض نژادی را از قانون آمریکا برانداخت. رویایی که تاریخ جهان را بهکلی تغییر داد و مسیر تازهای گشود.
من هم امروز رویایی برای تبریز دارم، رویایی که میخواهم شما را هم در آن سهیم کنم. تنها سرمایهای که این رویا را محقق میکند امید است. این امید به معنای انکار وضعیت اسفبار کنونی تبریز نیست، امید یعنی مواجهشدن با اینها و حلشان از طریق به یاد داشتن چیزهایی دیگری که هر وقت مردم به صحنه آمدهاند تغییر یافته، امید موهبتی است که لازم نیست واگذارش کنید، قدرتی است که مجبور نیستید کنار بگذارید. امید این باور نیست که هر چیزی روبراه بوده، هست و یا خواهد شد، امید مورد نظر من راجع به چشماندازهای وسیع و پیشامدهای خاص است، از آن نوع که خواهان و یا نیازمند عمل است. ادعایی ندارد دربارهی اینکه «همه چیز بهتر خواهد شد»، هرچند در مقابل این ادعا که «همهچیز بدتر خواهد شد»، قرار میگیرد. این امید، پایان بازی دارد که وابسته به خود شماست و بینش و رویا را هدف گرفته است. این امید باور به اینست که عمل ما اهمیت دارد و همهچیز ممکن است؛ بزرگترین تغییرات در جهان در لحظهای رخ دادهاند که کسی فکرش را هم نمیکرد.
امید تنها سرآغاز است؛ جایگزین عمل نیست، تنها مبنای آن است. امید شما را به مقصد میرساند؛ عمل شما را فراتر میبرد و آینده از آن کسانی است که از امروز برای آن آماده شدهاند، چرا که امید راجع به آینده است. حال وقت آن است که ما برای این رویا، امیدمان را هزینه کنیم، که از سایهها و حاشیهها بیرون بیاییم، که امید ما در تاریکی کنارهها جا دارد، نه در روشنی خیرهکننده صحنه، امید ما و بیشتر اوقات قدرت ما.